قدس آنلاین: آیا اساساً دانش اقتصاد یک علم و science به معنای علوم طبیعی است؟ آیا ما میتوانیم بگوییم علم اقتصاد چیزی مثل علم فیزیک، شیمی یا زیست است؟ شاید در نگاه اول بگویید اقتصاد نیز علم است و خیلی از اقتصاددانها نیز با قاطعیت همین جواب را میگویند. معمولاً اینگونه است که اقتصاددانها بین دو نوع اقتصاد تمایز قائل میشوند: اقتصاد اثباتی و اقتصاد هنجاری. در اقتصاد اثباتی مورد ادعایی مطالعه علمی چگونگی بودن اشیاست و از «هست» ها صحبت میکند؛ اینکه یک نظام اقتصادی خاص چگونه عمل میکند. اقتصاد هنجاری اما در مورد اینکه دوست داریم امور چگونه باشند، حرف میزند؛ در مورد «باید» ها و آنچه ما میخواهیم در این نوع اقتصاد صحبت میشود. کتابهای درسی نیز این تمایز اقتصاد اثباتی و هنجاری را بیان میکنند و بعد خودشان روی اقتصاد اثباتی متمرکز میشوند و میگویند علم اقتصاد یعنی همین. همین نیز میشود که ما یک کتاب درسی اقتصادی به اسم «اقتصاد اثباتی» داریم.
اقتصادِ عاری از ایدئولوژی و قضاوتهای اخلاقی وجود ندارد
این اندیشه که اقتصاد اثباتی عاری از ایدئولوژی و عاری از قضاوتهای اخلاقی و تعلقات سیاسی است یا اینکه تصویر واضحی از آن چیزی که کاملاً در دسترس است را ارائه میکند، تلقی است که کتابهای درسی به ما میدهند. با فرض اینکه اقتصاد اثباتی عاری از هرگونه ایدئولوژی و قضاوتهای هنجاری و تعلقات سیاسی باشد و ما بتوانیم یک تصویر از واقعیت داشته باشیم، آن وقت میتوانیم تصمیم بگیریم که آن وضعیتی که برای ما مطلوب است اتفاق بیفتد.
احتمالاً همه، این تقسیمبندی اقتصاد اثباتی و اقتصاد هنجاری را که بارها و بارها در کتب درسی تکرار شده است شنیده باشیم. در فضای زبان فارسی نیز دعواهایی که بین مکتب اقتصاد و علم اقتصاد و نظام اقتصادی وجود دارد در همین فضاست؛ یعنی همان تفکیک اقتصاد اثباتی و هنجاری اینجا آمده و به تفکیک علم و مکتب اقتصاد بدل شده است. اینجاست که میگوییم علم اقتصاد «هست» ها و واقعیتها را بررسی میکند و مکتب اقتصادی میآید و درباره «باید» ها و سیاستهای کلی و آن چیزی که ما میخواهیم و آنچه باید باشد صحبت میکند. این در حالی است که خود این تقسیمبندی محل مناقشه است. نخست آیا ما میتوانیم موضوعات اقتصادی را اینگونه تقسیم کنیم؟ دوم اینگونه تقسیم بندی اصلاً امکانپذیر نیست و مطلوبیتی ندارد. برخی دیگر از اقتصاددانها -غیر از اینهایی که کتابهای درسی مینویسند و دانشجویان را سرکار میگذارند و میگویند به دنبال علم اقتصاد میروید- و اقتصاددانهایی که عمیقتر فکر میکنند کاملاً با این دیدگاه مخالف هستند. آنها اشاره میکنند که این تمایز هنجاری و اثباتی اساساً غیرممکن است. برای نمونه خیلی از فیلسوفان و نظریهپردازان اقتصاد ادعا میکنند در ورای هر جزئی از تفکر اقتصادی اثباتی یک موقف و موضعگیری ایدئولوژیک وجود دارد. حتی برخلاف و بدتر از فیزیک یا شیمی، ما هیچ واقعیت اقتصادی عاری از ایدئولوژی نداریم. به عنوان مثال شما همین تورم را در نظر بگیرید، سطح عمومی قیمتها وقتی بالا میرود به آن تورم میگوییم. بد نیست همین تورم را باز کنیم و نگاهی به آن بیندازیم. تورم چیست؟ نسبت افزایش در قیمتها. ما قیمت چه چیزی را داریم اندازه میگیریم و قیمت چه کالایی را باید اندازه بگیریم که بعد بگوییم قیمت اینها اگر بالا رفت، تورم میشود؟ قیمت کالای با دوام باشد، قیمت کالای ضروری باشد یا ترکیبی از اینها باشد؟ ارز یا طلا یا زمین باشد؟ قیمت کدام کالاها باشد؟ آن سبد کالایی که انتخاب میکنیم، کالاهای داخلش را از کجا استخراج میکنیم؟ آیا ما برای اینکه قیمت اینها را تعیین کنیم باید به قیمت یک رولز-رویس توجه کنیم و بگوییم اینکه چند درصد بالا برود میشود نرخ تورم یا باید به قیمت یک بلیت اتوبوس توجه کنیم؟ یا بگوییم ترکیبی از اینها که بالا برود، همان نرخ تورم میشود؟ اصلاً قبول کنیم ترکیبی از اینها که بالا برود، نرخ تورم باشد و معمولاً نیز افراد مجموعهای از کالاها را مدنظر قرار میدهند. چقدر باید به قیمت رولز رویس با به قیمت بلیت اتوبوس در این ترکیب وزن بدهیم؟ مثال اقتصادی ایرانیاش این میشود که فرض کنیم قیمت پژوپارس از پارسال که حدود ۶۰ میلیون بوده است و الآن نزدیک به ۳۰۰ میلیون رسیده ۵۰۰ درصد افزایش یافته است. آیا تورم با این حساب، ۵۰۰ درصد افزایش یافته است؟ قیمت طلا را در نظر بگیرید پارسال گرمی ۴۰۰ هزار تومان بوده است و الآن به گرمی یک میلیون و ۴۰۰ هزار تومان رسیده است. به تعبیری نزدیک به ۳۵۰ درصد رشد داشته است یا قیمت پنیر مثلاً از پارسال تا الآن ۷۰ درصد رشد کرده است. حالا آیا ما باید آن ۵۰۰ درصد یا این ۳۵۰ درصد یا ۷۰ درصد را باید به عنوان نرخ تورم در نظر بگیرییم؟ خب میگوییم ترکیبی از اینها ولی آیا باید به اینها وزن مساوی داد؟ به هر کدام که وزن بیشتری بدهیم داریم یک جهتگیری و موضعگیری اخلاقی و ایدئولوژیک را لحاظ میکنیم.
هر شاخصی از تورم حاوی یک تصمیم سیاسی است
به عبارت دیگر هر شاخصی از تورم حاوی یک تصمیم سیاسی است. ممکن است کسی دوست داشته باشد بگوید تورم را پایین آورده است. طبیعتاً در چنین فضایی میتواند وزن بیشتر را به پنیر بدهد. برعکس اگر کسی مخالف دولت باشد و بخواهد نرخ تورم را بالا در نظر بگیرد میتواند وزن بیشتر را در این ترکیب به خودرو بدهد. هر نسبتی که بخواهیم بدهیم داریم یک موضع و تصمیم سیاسی به معنای تصمیم هنجاری و اخلاقی بر مبنای تعلقات، ایدئولوژی و وابستگی اعتقادی و سیاسی و منافع میگیریم. در این ترکیبها چه گروهی بیشتر از مردم اهمیت دارند؟ طبقه ضعیف، طبقه متوسط، طبقه کارخانه دار، طبقه دولتمرد؟ حتی اینکه شما تلاش کنید و بگویید اقتصاد یک مطالعه ابژکتیو و عینی است که دارد مسائل علمی را بررسی میکند، همین را که شما دارید ترویج میکنید که اقتصاد یک علم اثباتی و خالی از ارزشها است، خود این یک تلاش سیاسی و ایدئولوژیک و اخلاقی -به معنای آنچه شما دوست میدارید- است.
اقتصاد به مطالعه افرادی میپردازد که به دنبال نفع شخصی هستند
برای اینکه نشان بدهید یکسری دیدگاهها که به لحاظ سیاسی برقرار شده و استقرار پیدا کرده است، اینها را به عنوان ابژکیتو در نظر میگیرید. میگویید مردمی را که ما میبینیم فرض کنید دارند مبتنی بر نفع شخصی عمل میکنند بنابراین اقتصاد به مطالعه افرادی میپردازد که به دنبال نفع شخصی هستند و بعد اینها را در اقتصاد خرد میآورید و مطلوبیت آنها را زیاد میکنید و میگویید آدمها همین هستند و غیر از این نیست. آیا واقعاً انسانها همین هستند؟ به فرض اینکه همه انسانهای روی زمین همه به دنبال نفع شخصی باشند، در آن صورت هم ما نمیتوانیم بگوییم انسانها همه جا و همیشه و در هر صورت دارند مبتنی بر نفع شخصی کار میکنند؛ خود اینکه ما این را به رسمیت بشناسیم و بگوییم عینیت انسان این است، به این معناست که داریم یک جهتگیری اخلاقی انجام میدهیم و یک قضاوت هنجاری میکنیم. بنابراین در زمینه اینکه عدهای میگویند آیا اقتصاد اسلامی یک علم است یا نیست و این بحثها، نه تنها اقتصاد اسلامی علم نیست بلکه ما اساساً چیزی با عنوان علم اقتصاد نداریم. اقتصاد سرمایهداری یا اقتصاد سوسیالیستی و کمونیستی هم علم نیست. همه اینها مجموعهای از موضعگیریهای هنجاری، ایدئولوژیک، اخلاقی، مملو از باورها و تعلقات و هنجارهای پذیرفته شده اجتماعی یا اعتقادی است که دانشمندان بسته به شرایط بومی زندگیشان و اجتماعی که در آن زندگی میکنند احساس کردهاند باید تبیینی از واقعیتهایی که در اطرافشان اتفاق میافتد و آنچه را مبتنی بر تربیتی که شدهاند، ادراک میکنند و ارزشهایی که برایشان نهادینه شده است و تبیینی از واقعیت دور و بر خودشان را ارائه دهند. بنابراین اینکه ما یک علم اقتصاد داریم که میخواهد مثل علوم طبیعی تبیین کند و خالی از ارزشها و ایدئولوژی است، اساساً یک بلوف و برچسبی است که افراد روی دیدگاههای خودشان زدهاند تا از زیر بار ایدئولوژیک بودنش خارج شوند.
نظر شما